دریافت کد بورسی
شنبه ۰۹ تیر ۱۴۰۳

حاکمیت شرکتی چیست؟

فروردین 26, 1403
محمدرضا بیکوردی
5023
15 دقیقه
حاکمیت شرکتی چیست؟
حاکمیت شرکتی

حاکمیت شرکتی (Corporate Governence) به عنوان چارچوبی اساسی در تعاملات بین مدیران شرکت، سهامداران، اعضای هیئت مدیره، و دیگر اشخاص ذینفع تعریف می‌شود. این مفهوم نه تنها به دنبال مدیریت مؤثر تفاوت‌ها و گاهی اوقات تضادهای موجود میان منافع این گروه‌ها است، بلکه ساز و کارها و سیاست‌هایی را نیز پیش ‌بینی می‌کند که از طریق آن‌ها، شرکت‌ها می‌توانند این تعاملات را به شکلی سازگار و منسجم مدیریت کنند.

این اقدامات شامل تعیین اولویت‌ها، شناسایی و تحلیل دقیق منافع ذینفعان، و طراحی رویه‌ها و سیستم‌های کنترل داخلی به منظور هدایت شرکت است. این سیستم‌ها، اطمینان می‌دهند که وظایف و مسئولیت‌های مربوط به هر گروه به طور واضح تعریف و نظارت و پاسخگویی در سطوح مختلف سازمان به ‌خوبی اجرا می‌شود.

با توجه به اینکه تعارض منافع بین ذینفعان مختلف اجتناب ‌ناپذیر است، حاکمیت شرکتی به عنوان مکانیزمی برای کاهش این تعارض‌ها و هم‌ زمان اطمینان از دستیابی به منافع مشترک، عمل می‌کند. این مورد شامل اتخاذ تدابیری برای تعادل بین نیازها و خواسته‌های سهام‌داران داخلی و خارجی و دیگر ذینفعان است. شیوه‌های حاکمیتی به کار گرفته شده در سراسر جهان عمدتاً بازتاب ‌دهنده‌ی دو دیدگاه اصلی هستند:

 تئوری محوریت سهامدار که تأکید بر ماکزیمم کردن ارزش حقوق صاحبان سهام دارد و تئوری ذینفعان که به در نظر گرفتن و مدیریت منافع گسترده‌تری از ذینفعان فراتر از سهامداران تأکید دارد. این دو دیدگاه با توجه به عوامل مختلفی از جمله سنت‌های فرهنگی، قانونی، و سیاسی در هر کشور یا منطقه، تفاوت‌هایی را در پیاده ‌سازی شیوه‌های حاکمیت شرکتی نشان می‌دهند.

حاکمیت شرکتی به مجموعه‌ای از فرایندها، سیاست‌ها، قوانین و نهادها اشاره دارد که برای هدایت و کنترل یک شرکت به کار می‌روند. در قلب این سیستم، تعیین اولویت‌ها، شناسایی و تحلیل دقیق منافع ذینفعان و طراحی رویه‌ها و سیستم‌های کنترل داخلی قرار دارند. این اجزاء کلیدی نقش حیاتی در اطمینان از اجرای مؤثر استراتژی‌های شرکت و حفظ ارزش بلندمدت برای سهامداران و سایر ذینفعان ایفا می‌کنند.

تعیین اولویت‌ها در حاکمیت شرکتی به معنای شناخت دقیق نیازها و خواسته‌های مختلف ذینفعان و تعیین جایگاه آن‌ها بر اساس اهمیت استراتژیک برای شرکت است. این فرایند باعث می‌شود، منابع به گونه‌ای تخصیص داده شوند که بیشترین ارزش را برای شرکت و ذی‌نفعان آن ایجاد کند. تعیین اولویت‌ها مستلزم بررسی دقیق اهداف بلندمدت شرکت، چالش‌های پیش‌ رو و فرصت‌های موجود است. این امر نیازمند تعامل مستمر با ذینفعان و جمع ‌آوری بازخورد به منظور اطمینان از درک صحیح و کامل از انتظارات و نیازهای آن‌ها است.

شناسایی و تحلیل منافع ذینفعان از اصول اساسی حاکمیت شرکتی است. این فرایند به شرکت‌ها کمک می‌کند تا درک بهتری از تأثیرات تصمیمات و عملیات خود بر روی گروه‌های مختلف داشته باشند. شناسایی ذینفعان شامل تعیین همه اشخاص یا گروه‌هایی است که ممکن است مستقیم یا غیر مستقیم تحت تأثیر عملکرد شرکت قرار بگیرند، از سهامداران و کارمندان گرفته تا مشتریان، تأمین‌کنندگان، جامعه و محیط زیست.

تحلیل منافع ذینفعان به شرکت‌ها امکان می‌دهد تا تضادهای بالقوه را شناسایی کرده و استراتژی‌هایی برای مدیریت یا حل این تضادها تدوین کنند. این تحلیل شامل ارزیابی دقیق از منافع و نیازهای هر گروه، و همچنین بررسی نحوه‌ی تأثیرگذاری تصمیمات شرکت بر این منافع است. با این رویکرد، شرکت‌ها می‌توانند استراتژی‌هایی را پیاده ‌سازی کنند که نه تنها به بهبود عملکرد شرکت کمک می‌کند، بلکه به تقویت روابط مثبت با ذینفعان و افزایش پایداری کسب ‌و کار نیز منجر می‌شود.

طراحی رویه‌ها و سیستم‌های کنترل داخلی یکی دیگر از ارکان حیاتی حاکمیت شرکتی است که به اطمینان از اجرای مؤثر استراتژی‌ها و رعایت استانداردهای اخلاقی و قانونی کمک می‌کند. این سیستم‌ها شامل مجموعه‌ای از رویه‌ها و قواعد هستند که هدف آن‌ها اطمینان از دقت و صحت اطلاعات مالی، پیشگیری از تقلب و سوء استفاده، و تضمین اجرای صحیح تصمیمات استراتژیک است. سیستم‌های کنترل داخلی به مدیریت شرکت این امکان را می‌دهند که از انطباق فعالیت‌های شرکت با اهداف تعیین ‌شده و مقررات مربوطه اطمینان حاصل کنند. علاوه بر این، این سیستم‌ها به شرکت کمک می‌کنند تا به سرعت به مشکلات پیش‌آمده پاسخ دهد و از وقوع خطاها و انحرافات در آینده پیشگیری نماید.

سیستم کنترل داخلی

انواع روابط در حاکمیت شرکتی شامل چندین دسته اصلی می‌شوند که هر کدام به نحوی بر تعاملات و تصمیم‌گیری‌ها در یک شرکت تأثیر می‌گذارند. در ادامه به بررسی این انواع روابط می‌پردازیم:

این رابطه، محور اصلی تئوری نمایندگی است که در آن مدیران به عنوان نمایندگان سهامداران عمل می‌کنند. وظیفه اصلی مدیران، اجرای استراتژی‌ها و تصمیماتی است که منجر به افزایش ارزش برای سهامداران می‌شود. اما گاهی اوقات، مدیران ممکن است به دنبال منافع شخصی خود باشند که این امر می‌تواند با منافع سهامداران در تضاد باشد. به همین دلیل، مکانیزم‌هایی مانند ایجاد سیستم پاداش مبتنی بر عملکرد و نظارت مستقل توسط هیئت ‌مدیره برای کاهش این تضادها پیشنهاد شده است.

در شرکت‌هایی که سهامدار عمده‌ای وجود دارد، ممکن است تضاد منافع بین سهامداران عمده و خرد به وجود آید. سهامداران عمده ممکن است تصمیماتی را اتخاذ کنند که بیشتر به نفع خودشان است و منافع سهامداران خرد را نادیده بگیرند. برای محافظت از حقوق سهامداران اقلیت، قوانین و مقرراتی تدوین شده است که شفافیت و عدالت را در تصمیم‌گیری‌ها تضمین می‌کنند.

معاملات با اشخاص وابسته نوع دیگری از روابط است که می‌تواند به تضاد منافع منجر شود. در این نوع معاملات، یک طرف معامله شخص یا نهادی است که با سهامداران عمده یا مدیران شرکت رابطه نزدیکی دارد. این معاملات ممکن است شرایطی را ایجاد کنند که منافع شرکت به نفع اشخاص وابسته قربانی شوند؛ بنابراین، افشای کامل و بررسی دقیق این نوع معاملات از سوی هیئت‌مدیره و حسابرسان ضروری است.

روابط بین مدیران و اعضای هیئت‌مدیره نیز باید مبتنی بر اصول حاکمیت شرکتی و نظارت مؤثر باشد. هیئت‌مدیره مسئولیت دارد تا از طریق ایجاد ساختارهای نظارتی و کنترلی، اطمینان حاصل کند که مدیریت شرکت در راستای منافع سهامداران و سایر ذی‌نفعان عمل می‌کند. این شامل بررسی عملکرد مدیریت، تصویب بودجه‌ها و برنامه‌های استراتژیک، و اطمینان از رعایت استانداردهای اخلاقی و قانونی است. رابطه میان مدیران و هیئت‌مدیره باید بر اساس شفافیت، اعتماد و ارتباطات مؤثر بنا شود تا به بهترین شکل ممکن، منافع تمام ذینفعان حفظ شود.

روابط شرکت با کارکنان و سایر ذینفعان مانند مشتریان، تأمین ‌کنندگان و جامعه نیز بخش مهمی از حاکمیت شرکتی را تشکیل می‌دهد. ایجاد روابط مثبت و پایدار با این گروه‌ها از طریق ارتباطات شفاف، رعایت اخلاق حرفه‌ای و مسئولیت‌ پذیری اجتماعی، می‌تواند به افزایش وفاداری، بهبود عملکرد شرکت و تقویت شهرت آن کمک کند. مدیریت مؤثر این روابط نیازمند درک دقیق از نیازها و انتظارات ذینفعان و همچنین تعهد به رفع این نیازها در چارچوب استراتژی‌های کلی شرکت است.

رابطه با کارکنان

در دنیای امروز، رابطه شرکت‌ها با محیط زیست نیز به عنوان یکی از ابعاد کلیدی حاکمیت شرکتی شناخته می‌شود. شرکت‌ها باید به دنبال راهکارهایی برای کاهش تأثیرات زیست ‌محیطی فعالیت‌های خود باشند و در عین حال به تعهدات خود در قبال توسعه پایدار عمل کنند. این اصل شامل اجرای استراتژی‌های کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای، مدیریت پایدار منابع و تلاش برای کاهش ضایعات و استفاده مجدد از مواد است. رابطه مسئولانه با محیط زیست نه تنها به حفظ منابع طبیعی کمک می‌کند بلکه می‌تواند مزیت رقابتی برای شرکت‌ها ایجاد کند.

در نهایت، حاکمیت شرکتی فراتر از ایجاد ساختارهای نظارتی و کنترلی است؛ در واقع، به تعامل پویا و مداوم بین شرکت و کلیه ذینفعانش اشاره دارد. مدیریت موفق این روابط نیازمند یک دیدگاه جامع است که در آن ارزش‌ها و اهداف مشترک، به صورت شفاف و با احترام متقابل دنبال می‌شوند. حاکمیت شرکتی مؤثر بر اساس اصول اخلاقی قوی، پاسخگویی، شفافیت و مسئولیت‌ پذیری بنا نهاده شده و در تلاش است تا تضادهای منافع را به حداقل برساند و در عین حال، ارزش‌آفرینی بلندمدت برای تمام ذینفعان را تضمین کند.

علاوه بر موارد فوق، حاکمیت شرکتی همچنین به نوآوری و پیشرفت در سطوح مختلف سازمان اهمیت می‌دهد. ایجاد فضایی که در آن کارکنان تشویق به ارائه ایده‌های جدید و بهبود فرایندها می‌شوند، می‌تواند به شرکت کمک کند تا در بازار رقابتی امروزی پیشرو باشد. این امر نیازمند سیستمی از حاکمیت شرکتی است که از آزادی عمل، تجربه و خطا، و یادگیری مستمر حمایت کند. همچنین، اطمینان از اینکه پیشرفت‌ها و نوآوری‌ها در راستای اهداف کلی شرکت و با رعایت کامل مسئولیت‌های اجتماعی و زیست ‌محیطی انجام می‌شوند.

در دوران دیجیتالی امروز، فناوری نقش حیاتی در تقویت حاکمیت شرکتی ایفا می‌کند. سیستم‌های اطلاعاتی پیشرفته و پلتفرم‌های دیجیتال به شرکت‌ها امکان می‌دهند تا با ذی‌نفعان خود به شکلی مؤثرتر ارتباط برقرار کنند، فرایندهای نظارتی و کنترلی خود را بهینه‌سازی کنند و به سرعت به تغییرات بازار و محیط زیستی واکنش نشان دهند. استفاده از فناوری‌های نوین مانند بلاک‌چین و هوش مصنوعی نیز می‌تواند به افزایش شفافیت و کارایی در عملیات شرکتی و مدیریت ریسک کمک کند. این ابزارها امکان پایش دقیق‌تر فعالیت‌ها، تشخیص سریع‌تر فرصت‌ها و تهدیدها، و بهبود تصمیم‌گیری‌ها را فراهم می‌آورند که همگی از ارکان اصلی یک حاکمیت شرکتی قوی به شمار می‌روند.

در پایان، حاکمیت شرکتی فقط یک چارچوب قانونی یا مجموعه‌ای از قوانین برای اداره کردن شرکت‌ها نیست؛ بلکه فرهنگی است که باید در سراسر سازمان نهادینه شود. این فرهنگ بر پایه‌های اصلی شفافیت، پاسخگویی، انصاف، و مسئولیت‌پذیری استوار است و به هدف اصلی افزایش ارزش بلندمدت برای همه ذینفعان می‌پردازد. تعهد به حاکمیت شرکتی مؤثر نه تنها به شرکت کمک می‌کند تا از چالش‌های اخلاقی و قانونی جلوگیری کند، بلکه زمینه ‌ساز ایجاد مزیت رقابتی پایدار و تقویت شهرت شرکت در بازار نیز می‌شود.



دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *